26 فرهنگ

food

/fo͞od/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

غذا، خوراکی، خوراک، طعام، خواربار، خوردنی، اغذیه، توشه، طعمه، خورد، خورش، قوت، اذوقه، خوان