25 فرهنگ

flushes

/fləSH/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فلاش، تراز، خیط و پیت کردن، سرخ شدن، بطور ناگهانی غضبناک شدن، بهیجان امدن، چهره گلگون کردن، قرمز کردن، ابریزمستراح را باز کردن، اب را با فشار ریختن