26 فرهنگ

flattens

/ˈflatn/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مسطح، مسطح کردن، پهن کردن، روحیه خود را باختن، بیمزه کردن، نیم نت پایین امدن، بی تنوع کردن، قسمت پهن کردن، تسطیح کردن