26 فرهنگ

experience

/ikˈspi(ə)rēəns/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تجربه، ورزیدگی، ازمایش، خبرگی، اروین، ازمودگی، کارازمودگی، مکتب، تجربه کردن، کشیدن، تحمل کردن