26 فرهنگ

exhaust

/igˈzôst/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اگزوز، خروج، در رو، خسته کردن، تهی کردن، نیروی چیزی را گرفتن، از پای در اوردن، تمام کردن، بادقت بحی کردن، سپری کردن