26 فرهنگ

ترجمه مقاله

enmesh

/enˈmeSH/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

انمش، گیر انداختن، در شبکه نهادن، در دام نهادن، گرفتار کردن، بدام انداختن، گرفتار مخمصه کردن