26 فرهنگ

disturb

/disˈtərb/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مزاحم، بر هم زدن، مختل کردن، مشوش کردن، مزاحم شدن، بهم زدن، اشفتن، مضطرب ساختن، پریشان کردن