curb

/kərb/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

محدود کردن، جدول، زنجیر، لبه پیاده رو، بازداشت، هویزه، عنان، جلو گیری، حاشیه پیاده رو، تحت کنترل دراوردن، ممانعت کردن، فرو نشاندن، محکم مهارکردن، دارای دیواره یا حایل کردن