crab/krab/دیکشنری انگلیسی به فارسیخرچنگ، سرطان، ادم ترشرو، خارچنگ، سرزنش کننده، سیب صحرایی، خرچنگ کردن، جر زدن، باعی تحریك و عصبانیت شدن