26 فرهنگ
همه
دیکشنری
مترادف
طیفی
آزاد
+
همه
دقیق
مشابه
آوا
متن
آغاز
قافیه
consort
/ˈkänˌsôrt/
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همسایه، همسر، مصاحب، شریک، هم نشین شدن، جور کردن