26 فرهنگ

clean

/klēn/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تمیز، تمیز کردن، پاک کردن، درست کردن، تصفیه کردن، زدودن، منزهکردن، تنظیف کردن، پاک، پاکیزه، روشن، طاهر، صاف، عفیف، زلال، نظیف، باطراوت