26 فرهنگ

circumstantiate

/ˌsərkəmˈstanSHēˌāt/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دور انداختن، وارد جزئيات شدن، امارات لازمه را تهیه کردن، قرائن و امارت را بدست اوردن