26 فرهنگ

circuits

/ˈsərkət/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مدارها، جریان، گردش، دور، محیط، دوره، حوزه قضایی یک قاضی، اتحادیه، کنفرانس، دور چیزی گشتن، در مداری سفر کردن، احاطه کردن