26 فرهنگ

capital

/ˈkapitl/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سرمایه، پایتخت، سرمایه، پایتخت، مرکز، سرستون، حرف بزرگ، مستقر، مایه، تنخواه، حرف درشت، راسی، قابل مجازات مرگ، دارای اهمیت حیاتی، عالی، مستلزم بریدن سر یا قتل