26 فرهنگ

burden

/ˈbərdn/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

بارگیری، بار، مسئوليت، بار مسئوليت، وزن، گنجایش، طفل در رحم، بار کردن، تحمیل کردن، سنگین بار کردن