26 فرهنگ

brief

/brēf/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مختصر، دستور، حکم، خلاصه اخبار، کوتاه کردن، خلاصه کردن، اگاهی دادن، مختصر کردن، کوتاه مختصر