26 فرهنگ

blemishes

/ˈblemiSH/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پرده ها، عیب، نقص، لکه دار کردن، خسارت وارد کردن، خوار کردن، اسیب زدن، افترا زدن، عیب دار کردن، بد نام کردن