26 فرهنگ

blamed

/blāmd/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سرزنش شد، مقصر دانستن، سرزنش کردن، ملامت کردن، عیب جویی کردن از، انتقاد کردن، گله کردن، لکه دار کردن، عتاب کردن