26 فرهنگ

ترجمه مقاله

balk

/bôk/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

بله، مانع، مرز، زمین شخم نشده، مایهء لغزش، امتناع، روگردانی، محظور، طفره رفتن از، مانع شدن، امتناع ورزیدن، رد کردن، زیرش زدن، مانع رشدونموشدن