26 فرهنگ

away

/əˈwā/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دور، دور از، بیرون، بعد، بیرون از، بی درنگ، بیک طرف، در سفر، بطور پیوسته، از انجا، از ان زمان، پس از ان، از انروی، کنار، رفته، دور افتاده، یکسو، فاصلهدار