26 فرهنگ

ambushes

/ˈamˌbo͝oSH/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

کمین، دام، کینگاه، مخفی گاه سربازانبرای حمله، سربازانی که درکمین نشسته اند، کمین کردن، در کمین نشستن