26 فرهنگ

acutest

/əˈkyo͞ot/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

acutest، حاد، تند، بحرانی، تیز، حساس، زیرک، تیزرو، نوک تیز، زیر، روشن بین، تیز نظر، شدید ، تیز