26 فرهنگ

accompanies

/əˈkəmp(ə)nē/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

همراه با، همراهی کردن، همراه بودن، جفت کردن، ضمیمه کردن، توام کردن، دم گرفتن، صدا یا ساز را جفت کردن