یک قبا
لغتنامه دهخدا
یک قبا.[ ی َ / ی ِ ق َ ] (ص مرکب ) یک لاقبا. درویش . فقیر. (یادداشت مؤلف ). که فقط یک قبا بر تن دارد :
به تنگ چشمی آن ترک لشکری نازم
که حمله بر من درویش یک قبا آورد.
و رجوع به یک لاقباشود.
به تنگ چشمی آن ترک لشکری نازم
که حمله بر من درویش یک قبا آورد.
و رجوع به یک لاقباشود.