یغلق
لغتنامه دهخدا
یغلق . [ ی َ ل ِ ] (ترکی ، اِ) یغلغ. تیر پیکان دار: به دست بندگانت در کمان شد ابر نیسانی
که از وی یغلق و یاسج همی بارید چون باران .
بر یغلقت ز بچه ٔ سیمرغ شش پر است
گرچه ملوک جز تو در این عرصه دیگرند.
در زهره ٔ روس رانده زهراب
کانداخته یغلق پران را.
گوییا کمان در دست بندگانت ابر نیسانی بود که از او باران یغلق و یاسج می بارید. (راحةالصدور راوندی ).
کمان گشته ز سهم یغلقت چرخ
دوان گرد جهان افغان گرفته .
در نظرگاه راست اندازی
یغلقش را به موی شد بازی .
هنوزش پَرّ یغلق در عقاب است
هنوزش برگ نیلوفر در آب است .
دوان آمدش گله بانی به پیش
شهنشه برآورد یغلق ز کیش .
که از وی یغلق و یاسج همی بارید چون باران .
بر یغلقت ز بچه ٔ سیمرغ شش پر است
گرچه ملوک جز تو در این عرصه دیگرند.
در زهره ٔ روس رانده زهراب
کانداخته یغلق پران را.
گوییا کمان در دست بندگانت ابر نیسانی بود که از او باران یغلق و یاسج می بارید. (راحةالصدور راوندی ).
کمان گشته ز سهم یغلقت چرخ
دوان گرد جهان افغان گرفته .
در نظرگاه راست اندازی
یغلقش را به موی شد بازی .
هنوزش پَرّ یغلق در عقاب است
هنوزش برگ نیلوفر در آب است .
دوان آمدش گله بانی به پیش
شهنشه برآورد یغلق ز کیش .