یاقوتین
لغتنامه دهخدا
یاقوتین . (ص نسبی ) منسوب به یاقوت . به رنگ یاقوت . ساخته شده از یاقوت . یاقوتی :
چو چنبرهای یاقوتین بروز باد گلشنها
جهنده بلبل و صلصل چوبازیگر به چنبرها.
گل سوار آید بر مرکب یاقوتین
لاله در پیشش چون غاشیه دار آید.
لاله ها از برای شربت را
حقه هائی شدند یاقوتین .
گل گرفته جام یاقوتین به دست زمردین
پیش شاهنشه به بوی دوستگانی آمده ست .
کشتی زرین به کف دریای یاقوتین در آن
وز حباب گنبدآسا بادبان انگیخته .
فلک چون جام یاقوتین روان کرد
ز جرعه خاک را یاقوت سان کرد.
چو چنبرهای یاقوتین بروز باد گلشنها
جهنده بلبل و صلصل چوبازیگر به چنبرها.
گل سوار آید بر مرکب یاقوتین
لاله در پیشش چون غاشیه دار آید.
لاله ها از برای شربت را
حقه هائی شدند یاقوتین .
گل گرفته جام یاقوتین به دست زمردین
پیش شاهنشه به بوی دوستگانی آمده ست .
کشتی زرین به کف دریای یاقوتین در آن
وز حباب گنبدآسا بادبان انگیخته .
فلک چون جام یاقوتین روان کرد
ز جرعه خاک را یاقوت سان کرد.