یاریگر
لغتنامه دهخدا
یاریگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) (مرکب از یاری + ادات فاعلی «گر») مددکار. (از آنندراج ). ممد و معاون . (آنندراج ذیل یارمند). عون . عوین . رافد. (منتهی الارب ). مساعد. کمک کننده . یارمند : گفت [ کیومرث ] مرا یاریگر خدای بسنده است . (ترجمه ٔ طبری ).
جاودان شاد زیاد و به همه کام رساد
پشت و یاریگر او باد همیشه یزدان .
بهر مرادی فرمانبر تو باد فلک
بهر هوایی یاریگر تو باد اله .
قصد دبران نیست سوی نیستی او
یاریگر او دان به حقیقت دبران را.
ز رای تست خرد را دلیل و یاریگر
ز دست تست سخا را مثال و دستگزار.
همیشه تیغ تو یاریگر است نصرت را
که هست نصرت با تیغ تیز تو همزاد.
یاریگری تو خلق جهان را به امن و عدل
ایزد به هر چه خواهی یاریگر توباد.
زمانه و ملکت رهنمای و یاریگر
خدایگان و خدای از توراضی و خشنود.
در این گیتی برادر بادت اندر ملک یاریگر
در آن گیتی به روز حشرخواهشگر پدر بادت .
علاءالدین حسین بن الحسینم
اجل یاریگر نوک سنانم .
حسین بن حسین غوری ملک الجبال علاءالدین .
یاریگر او شدند یارانش
گشتند مطیع دوستدارانش .
جهانی بدین خوبی آراستی
برون ز آنکه یاریگری خواستی .
به چندین رقیبان یاریگرش
گشاده شدی آن گره بردرش .
ندید از مدارای هیچ اختری
در آزرم هیلاج یاریگری .
به هر ناحیت کرد موکب روان
که یاریگرش بود بخت جوان .
ولیکن ترا بخت یاریگر است
زمینت رهی و آسمان چاکراست .
آن فرشتگان در عالم غیب مر عقلا [ را ] یاریگرند و مؤمنان را درعالم مشاهده یاریگرند و آن شیاطین در عالم غیب مر نفس را یاریگرند و کافران را در عالم عین و مشاهده یاریگرند. (کتاب المعارف ). || فیروزمند و شادمند. (آنندراج ).
جاودان شاد زیاد و به همه کام رساد
پشت و یاریگر او باد همیشه یزدان .
بهر مرادی فرمانبر تو باد فلک
بهر هوایی یاریگر تو باد اله .
قصد دبران نیست سوی نیستی او
یاریگر او دان به حقیقت دبران را.
ز رای تست خرد را دلیل و یاریگر
ز دست تست سخا را مثال و دستگزار.
همیشه تیغ تو یاریگر است نصرت را
که هست نصرت با تیغ تیز تو همزاد.
یاریگری تو خلق جهان را به امن و عدل
ایزد به هر چه خواهی یاریگر توباد.
زمانه و ملکت رهنمای و یاریگر
خدایگان و خدای از توراضی و خشنود.
در این گیتی برادر بادت اندر ملک یاریگر
در آن گیتی به روز حشرخواهشگر پدر بادت .
علاءالدین حسین بن الحسینم
اجل یاریگر نوک سنانم .
حسین بن حسین غوری ملک الجبال علاءالدین .
یاریگر او شدند یارانش
گشتند مطیع دوستدارانش .
جهانی بدین خوبی آراستی
برون ز آنکه یاریگری خواستی .
به چندین رقیبان یاریگرش
گشاده شدی آن گره بردرش .
ندید از مدارای هیچ اختری
در آزرم هیلاج یاریگری .
به هر ناحیت کرد موکب روان
که یاریگرش بود بخت جوان .
ولیکن ترا بخت یاریگر است
زمینت رهی و آسمان چاکراست .
آن فرشتگان در عالم غیب مر عقلا [ را ] یاریگرند و مؤمنان را درعالم مشاهده یاریگرند و آن شیاطین در عالم غیب مر نفس را یاریگرند و کافران را در عالم عین و مشاهده یاریگرند. (کتاب المعارف ). || فیروزمند و شادمند. (آنندراج ).