گیوگان
لغتنامه دهخدا
گیوگان . [ وْ ] (ص نسبی ) مرکب از: گیو + گان پسوند نسبت و اتصاف . منسوب به گیو. خاندان گیو. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) :
گرازه سر تخمه ٔ گیوگان
بیامد بدان کار بسته میان .
هشیوار و از تخمه ٔ گیوگان
که بر درد و سختی نباشد ژگان .
گرازه سر تخمه ٔ گیوگان
پس ِ او همی رفت با ویژگان .
گرازه سر تخمه ٔ گیوگان
بیامد بدان کار بسته میان .
هشیوار و از تخمه ٔ گیوگان
که بر درد و سختی نباشد ژگان .
گرازه سر تخمه ٔ گیوگان
پس ِ او همی رفت با ویژگان .