گهنبار
لغتنامه دهخدا
گهنبار. [ گ َ هَم ْ ] (اِ) به معنی گاهنبار، گهنار، گهنباره و گهبار. (فرهنگ رشیدی ) :
به فر فریدون و هنگ نهنگ
به گاه گهنبار هوشنگ شنگ .
رجوع به گاهنبار شود.
به فر فریدون و هنگ نهنگ
به گاه گهنبار هوشنگ شنگ .
رجوع به گاهنبار شود.