گهرافشان
لغتنامه دهخدا
گهرافشان . [گ ُ هََ اَ ] (نف مرکب ) مخفف گوهرافشان :
عاریت خواستمی گوهر اشک
ز ابر دست گهرافشان اسد.
قصری که عرش کنگره ٔ اوست آسمان
از عقد انجمش گهرافشان تازه کرد.
باد مبارک گهرافشان او
بر ملکی کاین گهر است آن او.
رجوع به گوهرافشان شود.
عاریت خواستمی گوهر اشک
ز ابر دست گهرافشان اسد.
قصری که عرش کنگره ٔ اوست آسمان
از عقد انجمش گهرافشان تازه کرد.
باد مبارک گهرافشان او
بر ملکی کاین گهر است آن او.
رجوع به گوهرافشان شود.