گندم نما
لغتنامه دهخدا
گندم نما. [ گ َ دُ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) ریاکار و دورو :
چون جو و گندم شده خاک آزمای
در غم تو ای جو گندم نمای .
رجوع به گندم نمایی و ترکیب «گندم نمای جوفروش » شود.
- گندم نمای جوفروش ، گندم نما و جوفروش ، جوفروش گندم نما، جوفروش و گندم نما ؛ آنکه خویشتن یا چیزی را به ظاهر خوب نماید و درواقع چنان نباشد. (آنندراج ). ریاکار. دورو : تا گندم نمای جوفروش نباشی . (منتخب قابوسنامه ص 34).
نمایم جو و گندم آرم به جای
نه چون جوفروشان گندم نمای .
تو آن گندم نمای جوفروشی
که در گندم جو پوسیده پوشی .
می نماید او وفا و مهر و جوش
وآنگه او گندم نما و جوفروش .
به بازار گندم فروشان گرای
که این جوفروش است و گندم نمای .
زهی جوفروشان گندم نمای
جهانگرد و شبکوک و خرمن گدای .
رجوع به گندم نمایی شود.
چون جو و گندم شده خاک آزمای
در غم تو ای جو گندم نمای .
رجوع به گندم نمایی و ترکیب «گندم نمای جوفروش » شود.
- گندم نمای جوفروش ، گندم نما و جوفروش ، جوفروش گندم نما، جوفروش و گندم نما ؛ آنکه خویشتن یا چیزی را به ظاهر خوب نماید و درواقع چنان نباشد. (آنندراج ). ریاکار. دورو : تا گندم نمای جوفروش نباشی . (منتخب قابوسنامه ص 34).
نمایم جو و گندم آرم به جای
نه چون جوفروشان گندم نمای .
تو آن گندم نمای جوفروشی
که در گندم جو پوسیده پوشی .
می نماید او وفا و مهر و جوش
وآنگه او گندم نما و جوفروش .
به بازار گندم فروشان گرای
که این جوفروش است و گندم نمای .
زهی جوفروشان گندم نمای
جهانگرد و شبکوک و خرمن گدای .
رجوع به گندم نمایی شود.