گنجینه
لغتنامه دهخدا
گنجینه . [ گ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) منسوب به گنج . رجوع به گنج شود. || جای گنج . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خِزینه . خِزانه . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ). سَهوة. قِیلّد. قَیطون . لُحَیزاء. مِخدَع . مَخزَن . مَفتَح . مِقلاد. (منتهی الارب ). مِقلَدَه . (دهار) :
به گنجینه سپارم گنج را باز
بدین شکرانه گردم گنج پرداز.
به گنجینه ٔ این دکان تاختم
زر خود برابر برانداختم .
تا قدمش بر سر گنجینه بود
صورت شاهیش بر آئینه بود.
پریشان کن امروز گنجینه چست
که فردا کلیدش نه در دست تست .
|| خزانه . مخزن . انبار. (ناظم الاطباء) :
داشت خنبی چند از روی به گنجینه
که در او برنرسیدی پیل از سینه .
منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 165).
باغی که بد از برف چو گنجینه نداف
بنگرش چو دیبای محلق شده چون شوش .
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 232).
در هفت گنجینه را باز کرد
برسم کیان خلعتی ساز کرد.
فقر ظاهر مبین که حافظ را
سینه گنجینه ٔ محبت اوست .
|| مجازاًبه اطلاق ظرف بر مظروف بمعنی مال کثیر نیز می آید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مال بسیار و محصول . (ناظم الاطباء). گنج :
بر آن گنجینه فرهاد آفرین خواند
ز دستش بستد و در پایش افشاند.
|| مجازاً خراج . || دفتر کوچکی که در جیب گذارند. || شربت خانه . (ناظم الاطباء). || موزه . متحف . || مخزن کتاب در کتابخانه . (واژه های مصوبه ٔ فرهنگستان ). در اصطلاح کتابداری ، به جای مخزن کتاب پذیرفته شده و آن مکانی است که کتابها را مطابق ترتیب معینی در آن مرتب نموده چون بخواهند هر یک را به آسانی یافته در دسترس خوانندگان میگذارند. (یادداشت مؤلف ).
به گنجینه سپارم گنج را باز
بدین شکرانه گردم گنج پرداز.
به گنجینه ٔ این دکان تاختم
زر خود برابر برانداختم .
تا قدمش بر سر گنجینه بود
صورت شاهیش بر آئینه بود.
پریشان کن امروز گنجینه چست
که فردا کلیدش نه در دست تست .
|| خزانه . مخزن . انبار. (ناظم الاطباء) :
داشت خنبی چند از روی به گنجینه
که در او برنرسیدی پیل از سینه .
منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 165).
باغی که بد از برف چو گنجینه نداف
بنگرش چو دیبای محلق شده چون شوش .
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 232).
در هفت گنجینه را باز کرد
برسم کیان خلعتی ساز کرد.
فقر ظاهر مبین که حافظ را
سینه گنجینه ٔ محبت اوست .
|| مجازاًبه اطلاق ظرف بر مظروف بمعنی مال کثیر نیز می آید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مال بسیار و محصول . (ناظم الاطباء). گنج :
بر آن گنجینه فرهاد آفرین خواند
ز دستش بستد و در پایش افشاند.
|| مجازاً خراج . || دفتر کوچکی که در جیب گذارند. || شربت خانه . (ناظم الاطباء). || موزه . متحف . || مخزن کتاب در کتابخانه . (واژه های مصوبه ٔ فرهنگستان ). در اصطلاح کتابداری ، به جای مخزن کتاب پذیرفته شده و آن مکانی است که کتابها را مطابق ترتیب معینی در آن مرتب نموده چون بخواهند هر یک را به آسانی یافته در دسترس خوانندگان میگذارند. (یادداشت مؤلف ).