گلخن تاب
لغتنامه دهخدا
گلخن تاب . [ گ ُ خ َ ] (نف مرکب ) آنکه حمام راگرم کند. (آنندراج ). آنکه گلخن افروزد :
به گلخن چون روم از ننگ گلخن تاب در بندد
به روی ناکسی چون من در بستان که بگشاید؟
از جهان دل بغم عشق تو الفت دارد
همچو دیوانه که هم صحبت گلخن تاب است .
|| (اِ مرکب ) سوخت که در گلخن سوزند. (یادداشت مؤلف ). || آلتی که بدان گلخن سوزند. (یادداشت مؤلف ).
به گلخن چون روم از ننگ گلخن تاب در بندد
به روی ناکسی چون من در بستان که بگشاید؟
از جهان دل بغم عشق تو الفت دارد
همچو دیوانه که هم صحبت گلخن تاب است .
|| (اِ مرکب ) سوخت که در گلخن سوزند. (یادداشت مؤلف ). || آلتی که بدان گلخن سوزند. (یادداشت مؤلف ).