گزند جستن
لغتنامه دهخدا
گزند جستن . [ گ َزَ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) در پی گزند بودن . در پی آزار برآمدن . آسیب دیگران خواستن . آزار جستن :
به گیتی هرآنکس که جوید گزند
چو من شاه باشم نگردد بلند.
و رجوع به گزند شود.
به گیتی هرآنکس که جوید گزند
چو من شاه باشم نگردد بلند.
و رجوع به گزند شود.