گزارندگی
لغتنامه دهخدا
گزارندگی . [ گ ُ رَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) شرح و تفسیر. گزارش :
درخشنده حوضی ز بلور ناب
بر آن راه بستند چون حوض آب
گزارندگیهای کلک دبیر
برانگیخته موج از آن آبگیر.
درخشنده حوضی ز بلور ناب
بر آن راه بستند چون حوض آب
گزارندگیهای کلک دبیر
برانگیخته موج از آن آبگیر.