گرگساران
لغتنامه دهخدا
گرگساران . [ گ ُ ] (اِخ ) قریه ای ازبلخ و عرب آن را جرجسار تعریب کرده اند :
بتوران زمین اندر آرم سپاه
کنم کشور گرگساران تباه .
سوی کشور گرگساران رسید
به فرمان یزدان مر او را بدید.
چون سام به گرگساران بازرفت ، افراسیاب روی به زمین ایران نهاد. (مجمل التواریخ والقصص ص 44).
بتوران زمین اندر آرم سپاه
کنم کشور گرگساران تباه .
سوی کشور گرگساران رسید
به فرمان یزدان مر او را بدید.
چون سام به گرگساران بازرفت ، افراسیاب روی به زمین ایران نهاد. (مجمل التواریخ والقصص ص 44).