گرم رو
لغتنامه دهخدا
گرم رو. [ گ َ رَ / رُ ] (نف مرکب ) شتاب رو. (رشیدی ). تعجیل و شتاب کننده . (برهان ). تیزرو. (آنندراج ). آنکه بشتاب رود :
اگر دیر شد گرم رو باش و چست
ز دیرآمدن غم ندارد درست .
قلم بیمن یمینش چو گرم رو مرغیست
که خط بروم برد دمبدم ز هندوبار.
در سیرو سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش .
گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو
کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع.
|| عاشق بی صبر. (برهان ) (آنندراج ) :
ای دریغا عاشقان گرم رو در راه دین
تیر ایشان دیده دوز و عشق ایشان سینه مال .
|| سالک چالاک . (برهان ) (آنندراج ). سالک طریقت :
ای مرد گرم رو چه روی بیش از این به پیش
چندان مرو به پیش که پیشان پدید نیست .
چنان گرم رو در طریق خدای
که خار مغیلان نکندی ز پای .
|| با حرارت و شهامت طی طریق کننده :
گرم رو چون جسم موسی کلیم
تا به بحرینش چو پهنای گلیم .
اگر دیر شد گرم رو باش و چست
ز دیرآمدن غم ندارد درست .
قلم بیمن یمینش چو گرم رو مرغیست
که خط بروم برد دمبدم ز هندوبار.
در سیرو سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش .
گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو
کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع.
|| عاشق بی صبر. (برهان ) (آنندراج ) :
ای دریغا عاشقان گرم رو در راه دین
تیر ایشان دیده دوز و عشق ایشان سینه مال .
|| سالک چالاک . (برهان ) (آنندراج ). سالک طریقت :
ای مرد گرم رو چه روی بیش از این به پیش
چندان مرو به پیش که پیشان پدید نیست .
چنان گرم رو در طریق خدای
که خار مغیلان نکندی ز پای .
|| با حرارت و شهامت طی طریق کننده :
گرم رو چون جسم موسی کلیم
تا به بحرینش چو پهنای گلیم .