گربه
لغتنامه دهخدا
گربه . [ گ ُ ب َ / ب ِ ] (اِ)در پهلوی گوربک . جانوری است از تیره ٔ گربه از رسته ٔ گوشتخواران که در غالب خانه ها هست . چنگالها، دندانها و نیش بسیار تیز دارد در هر آرواره ای دارای شش دندان پیشین ، دو نیش و نیش آسیاست . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نام حیوانی است معروف و به عربی سنور خوانند. (برهان ) (آنندراج ).هِرّ. هِرّه . دَله . دلق . خیطل . پوشک . قط. ابوغزوان .(دهار). ابوشماخ . ابوعروان . ابوالهیثم . ام خداش . (المرصع). پیچا. (در تداول دیلمان و گیلان ) :
به گربه ده و بغلبه سپرز و خیم همه
وگر یتیم بدزدد بزنش و تاوان کن .
همی گفت اگر ناودانی بجای
ببینم وگر گربه ای در سرای ...
همی گربه از خانه بیرون کند
یکایک همه ناودان برکند.
چون گربه جز که فرزند چیزی دگرش خور نیست
آنراست نیکبختی کو را چنین پدر نیست .
گربه گرچه بزیر بنشیند
موش را سر بگردد اندر جنگ .
طمع کی گربه در انبان فروشد
که بخل امروز با سگ در جوال است .
تو کشان زلف و من چو گربه بر آن
سنبل دلنوازمی غلطم .
زاده ٔ طبع منند اینان که خصمان منند
آری آری گربه هست از عطسه ٔ شیر ژیان .
من جسته چو باغبان پس این
نبشته چو گربه در پی آن .
از پی گربه دویدند و گریخت
کودک از ترس عتابش رنگ ریخت .
یکی گربه در خانه ٔ زال بود
که برگشته ایام و بدحال بود.
گربه ٔ مسکین اگر پر داشتی
تخم گنجشک از زمین برداشتی .
مژدگانی که گربه عابد شد
عابد و زاهد و مسلمانا.
ج ، گربگان :
وز آن پس همه گربگان را بکشت
دل کدخدیان از او شد درشت .
ترکیب ها:
- پنجه گربه . تره گربه . شترگربه . کله گربه (لقمه ٔ بزرگ ). گه گربه . مخمل گربه (نوعی مخمل با پود دراز).
|| نام گیاهی است . (برهان ).
- امثال :
به دعای گربه ٔ سیاه باران نمی آید .
به گربه گفتند فضله ات درمان است به خاک کرد .
گربه آمد و دنبه ربود .
گربه ٔ خانه هم باید مقبول باشد .
گربه در دکان شیشه گر :
در سینه ٔ عدوی تو کینت بتر بود
زآن گربه ای که شیشه گر اندر دکان بود.
گربه دستش به دنبه نرسید گفت گَنده است .
گربه ٔ دنبه دیده . (جامع التمثیل ).
گربه را بر موش کی بوده ست مهر مادری .
گربه را در حجله باید کشت (یا) گربه را پای حجله کشند.
گربه را سه تکه اندازه ٔ گوشش .
گربه روغن میخورد و بی بی دهان مرا بو میکند.
گربه که به تنگنا افتد چشم آدمی را برآرد.
گربه گشنیز خورد گرسنه همه چیز. (شاهد صادق ).
گربه هفت بار جای بچه هایش را عوض میکند.
گربه هفت جان دارد.
گربه همه شب به خواب بیند دنبه :
گفت در ره موسیم آمد به پیش
گربه بیند دنبه اندر خواب خویش .
مثل گربه به روی کسی بُراق شدن .
مثل گربه ٔ دزد.
مثل گربه عزیز بی جهت .
مثل گربه کوره .
مثل گربه ٔ مرتضی علی از هر دست بیندازندش با پا به زمین می آید.
مثل گربه ٔ نوروزی .
مثل موش وگربه .
همه شب گربه موش را به خواب بیند.
به گربه ده و بغلبه سپرز و خیم همه
وگر یتیم بدزدد بزنش و تاوان کن .
همی گفت اگر ناودانی بجای
ببینم وگر گربه ای در سرای ...
همی گربه از خانه بیرون کند
یکایک همه ناودان برکند.
چون گربه جز که فرزند چیزی دگرش خور نیست
آنراست نیکبختی کو را چنین پدر نیست .
گربه گرچه بزیر بنشیند
موش را سر بگردد اندر جنگ .
طمع کی گربه در انبان فروشد
که بخل امروز با سگ در جوال است .
تو کشان زلف و من چو گربه بر آن
سنبل دلنوازمی غلطم .
زاده ٔ طبع منند اینان که خصمان منند
آری آری گربه هست از عطسه ٔ شیر ژیان .
من جسته چو باغبان پس این
نبشته چو گربه در پی آن .
از پی گربه دویدند و گریخت
کودک از ترس عتابش رنگ ریخت .
یکی گربه در خانه ٔ زال بود
که برگشته ایام و بدحال بود.
گربه ٔ مسکین اگر پر داشتی
تخم گنجشک از زمین برداشتی .
مژدگانی که گربه عابد شد
عابد و زاهد و مسلمانا.
ج ، گربگان :
وز آن پس همه گربگان را بکشت
دل کدخدیان از او شد درشت .
ترکیب ها:
- پنجه گربه . تره گربه . شترگربه . کله گربه (لقمه ٔ بزرگ ). گه گربه . مخمل گربه (نوعی مخمل با پود دراز).
|| نام گیاهی است . (برهان ).
- امثال :
به دعای گربه ٔ سیاه باران نمی آید .
به گربه گفتند فضله ات درمان است به خاک کرد .
گربه آمد و دنبه ربود .
گربه ٔ خانه هم باید مقبول باشد .
گربه در دکان شیشه گر :
در سینه ٔ عدوی تو کینت بتر بود
زآن گربه ای که شیشه گر اندر دکان بود.
گربه دستش به دنبه نرسید گفت گَنده است .
گربه ٔ دنبه دیده . (جامع التمثیل ).
گربه را بر موش کی بوده ست مهر مادری .
گربه را در حجله باید کشت (یا) گربه را پای حجله کشند.
گربه را سه تکه اندازه ٔ گوشش .
گربه روغن میخورد و بی بی دهان مرا بو میکند.
گربه که به تنگنا افتد چشم آدمی را برآرد.
گربه گشنیز خورد گرسنه همه چیز. (شاهد صادق ).
گربه هفت بار جای بچه هایش را عوض میکند.
گربه هفت جان دارد.
گربه همه شب به خواب بیند دنبه :
گفت در ره موسیم آمد به پیش
گربه بیند دنبه اندر خواب خویش .
مثل گربه به روی کسی بُراق شدن .
مثل گربه ٔ دزد.
مثل گربه عزیز بی جهت .
مثل گربه کوره .
مثل گربه ٔ مرتضی علی از هر دست بیندازندش با پا به زمین می آید.
مثل گربه ٔ نوروزی .
مثل موش وگربه .
همه شب گربه موش را به خواب بیند.