گران سیر
لغتنامه دهخدا
گران سیر. [ گ ِ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) آنکه سیر او بدیر بود. (آنندراج ). کندرو. دیررو. آهسته رو :
نقرس گرفته پای گران سیرش
اصلع شده دماغ سبکسارش .
دو سنگ است بالا و زیر آسیا را
گران سیر زیر و سبک سیر بالا.
|| دیرنفوذکننده . به کندی نفوذکننده . بطی ءالتأثر :
کوشش جان برنیاید با گرانیهای جسم
آب در آهن گران سیر است چون آهن در آب .
نقرس گرفته پای گران سیرش
اصلع شده دماغ سبکسارش .
دو سنگ است بالا و زیر آسیا را
گران سیر زیر و سبک سیر بالا.
|| دیرنفوذکننده . به کندی نفوذکننده . بطی ءالتأثر :
کوشش جان برنیاید با گرانیهای جسم
آب در آهن گران سیر است چون آهن در آب .