گاورنگ
لغتنامه دهخدا
گاورنگ . [ وْ رَ ] (ص مرکب ) گاومانند. بمعنی گاوپیکر است که گرز فریدون باشد و آن را بهیأت سر گاو میش از آهن ساخته بودند. (برهان ). اصل نام گورنگ . رجوع به همین کلمه شود. همان گرزگاوسر و گاوچهر بمعنی گاو مانند. (از انجمن آرا). گاوپیکر :
بیامد خروشان بدان دشت جنگ
به دست اندرون گرزه ٔ گاورنگ .
دمان پیش ضحاک رفتی بجنگ
زدی بر سرش گرزه ٔ گاورنگ .
چنین تا لب رود جیحون ز جنگ
نیاسوده با گرزه ٔگاورنگ .
بزد بر سرش گرزه ٔ گاورنگ
زمین شد ز خون همچو پشت پلنگ .
خلیدی به چشم اندرش کاویان
شکستی به تارک برش گاورنگ .
چه سلطان چنان دیده شد سوی جنگ
بچنگ اندرون گرزه ٔ گاورنگ .
بیامد خروشان بدان دشت جنگ
به دست اندرون گرزه ٔ گاورنگ .
دمان پیش ضحاک رفتی بجنگ
زدی بر سرش گرزه ٔ گاورنگ .
چنین تا لب رود جیحون ز جنگ
نیاسوده با گرزه ٔگاورنگ .
بزد بر سرش گرزه ٔ گاورنگ
زمین شد ز خون همچو پشت پلنگ .
خلیدی به چشم اندرش کاویان
شکستی به تارک برش گاورنگ .
چه سلطان چنان دیده شد سوی جنگ
بچنگ اندرون گرزه ٔ گاورنگ .