کوشا
لغتنامه دهخدا
کوشا. (نف ) جد و جهد کننده و کوشش نماینده . (ناظم الاطباء). کوشنده . سعی کننده . مقابل تنبل و کاهل . (فرهنگ فارسی معین ). ساعی . جاهد. جادّ. مُجِدّ. جهدکننده در کار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
به هر کار کوشا بباید بدن
به دانش نیوشا بباید شدن .
به هستی یزدان نیوشاترم
همیشه سوی داد کوشاترم .
چنین داد پاسخ که کوشا به دین
ز گیتی نیابد مگر آفرین .
بسی گنبد از سنگ بد ساخته
به سنگین ستونها برافراخته
که کوشا دوصد مرد زورآزمای
نه برتافتی زآن ستونی به جای .
و حکما گفته اند کوشا باشید تا آبادان باشید... (قابوسنامه ).
به الفنجگاه اندرونی بکوش
که جز مرد کوشا نیابد منال .
این هست ولیک نیستت حاجت
تا از پی رزقها شوی کوشا.
- کوشاتر ؛ کوشنده تر. کوشش کننده تر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بدو گفت آن کس که کوشاتر است
دو گوشش به دانش نیوشاتر است .
|| به معنی کوشنده و سعی کننده در جنگ و جدال باشد. (برهان ). جهدکننده در جنگ . (ناظم الاطباء).
به هر کار کوشا بباید بدن
به دانش نیوشا بباید شدن .
به هستی یزدان نیوشاترم
همیشه سوی داد کوشاترم .
چنین داد پاسخ که کوشا به دین
ز گیتی نیابد مگر آفرین .
بسی گنبد از سنگ بد ساخته
به سنگین ستونها برافراخته
که کوشا دوصد مرد زورآزمای
نه برتافتی زآن ستونی به جای .
و حکما گفته اند کوشا باشید تا آبادان باشید... (قابوسنامه ).
به الفنجگاه اندرونی بکوش
که جز مرد کوشا نیابد منال .
این هست ولیک نیستت حاجت
تا از پی رزقها شوی کوشا.
- کوشاتر ؛ کوشنده تر. کوشش کننده تر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بدو گفت آن کس که کوشاتر است
دو گوشش به دانش نیوشاتر است .
|| به معنی کوشنده و سعی کننده در جنگ و جدال باشد. (برهان ). جهدکننده در جنگ . (ناظم الاطباء).