کوست
لغتنامه دهخدا
کوست . (اِ) به معنی نقاره و طبل و مانند آن باشد. (برهان ). به معنی کوس آمده است . (آنندراج ). نقاره و طبل و مانند آن . (ناظم الاطباء). کوس :
دلیران نترسند ز آواز کوست
که آنجا دو چوب اند و یک پاره پوست .
و رجوع به کوس شود. || الم و آسیب و آزاری را نیز گویند که از پهلو بر پهلو و دوش بر دوش زدن و فروکوفتن بهم رسد و آن را عربان صدمه خوانند. (برهان ). همان کوس به معنی کوفتن و صدمه زدن . (آنندراج ). صدمه و تصادم و بهم خوردگی و ضرب و کوفتگی و درد و آسیب و آزار. (ناظم الاطباء). کوس . آسیب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کوست زدن ؛ آسیب و صدمه زدن بر کسی یا زدن پهلو به پهلو یا دوش بردوش او. به یکدیگر برخوردن :
شاکر نعمت نبودم یا فتی
تا زمانه زد مرا ناگاه کوست .
گر کسی رادرمی صله ببخشد ز حسد
جهد آن کن که بهم برنزند کوست ترا.
مقلوب لفظ پارس به تصحیف از کفت
دارم طلب که علت پایم زده ست کوست .
هزار بار به من بر طرب همی گذرد
که کوست می نزند با دلم زهی چالاک .
و رجوع به کوس شود.
دلیران نترسند ز آواز کوست
که آنجا دو چوب اند و یک پاره پوست .
و رجوع به کوس شود. || الم و آسیب و آزاری را نیز گویند که از پهلو بر پهلو و دوش بر دوش زدن و فروکوفتن بهم رسد و آن را عربان صدمه خوانند. (برهان ). همان کوس به معنی کوفتن و صدمه زدن . (آنندراج ). صدمه و تصادم و بهم خوردگی و ضرب و کوفتگی و درد و آسیب و آزار. (ناظم الاطباء). کوس . آسیب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کوست زدن ؛ آسیب و صدمه زدن بر کسی یا زدن پهلو به پهلو یا دوش بردوش او. به یکدیگر برخوردن :
شاکر نعمت نبودم یا فتی
تا زمانه زد مرا ناگاه کوست .
گر کسی رادرمی صله ببخشد ز حسد
جهد آن کن که بهم برنزند کوست ترا.
مقلوب لفظ پارس به تصحیف از کفت
دارم طلب که علت پایم زده ست کوست .
هزار بار به من بر طرب همی گذرد
که کوست می نزند با دلم زهی چالاک .
و رجوع به کوس شود.