کوتاه بین
لغتنامه دهخدا
کوتاه بین . (نف مرکب ) تنگ نظر. تنگ چشم . کوته بین . (فرهنگ فارسی معین ) :
دلش داد گوینده ٔ راه بین
که ترسان بود مرد کوتاه بین .
زلف جانان را چه نسبت با حیات جاودان
حیف باشد این قدر کوتاه بین باشدکسی .
و رجوع به کوته بین شود. || کوته اندیش . (ناظم الاطباء) :
در او هم اثر کرد میل بشر
نه میلی چو کوتاه بینان به شر.
|| کم بین و تاریک چشم و نزدیک بین . (ناظم الاطباء).
دلش داد گوینده ٔ راه بین
که ترسان بود مرد کوتاه بین .
زلف جانان را چه نسبت با حیات جاودان
حیف باشد این قدر کوتاه بین باشدکسی .
و رجوع به کوته بین شود. || کوته اندیش . (ناظم الاطباء) :
در او هم اثر کرد میل بشر
نه میلی چو کوتاه بینان به شر.
|| کم بین و تاریک چشم و نزدیک بین . (ناظم الاطباء).