کلل
لغتنامه دهخدا
کلل . [ ک َ ل َ ] (اِ) بمعنی کلکی باشد و آن پری است که پادشاهان و جوانان خوش صورت و مردم شجاع و دلاور در بزم و رزم بر سر دستار و کلاه زنند و آن راجیغه هم می گویند. (برهان ). پری که دلیران و پهلوانان بر دستار زنند و آن را جیغه و کلگی نیز گویند. (آنندراج ). جیغه . جغه . (فرهنگ فارسی معین ) :
سلطان شرق و غرب که خورشید پیش او
گاه از کله حجاب کند گاه از کلل .
در هوای چمن باغ علی رغم کلاغ
شاخ گلها زده اند از پر طاوس کلل .
و رجوع به کلکی شود.
سلطان شرق و غرب که خورشید پیش او
گاه از کله حجاب کند گاه از کلل .
در هوای چمن باغ علی رغم کلاغ
شاخ گلها زده اند از پر طاوس کلل .
و رجوع به کلکی شود.