کلاه شکستن
لغتنامه دهخدا
کلاه شکستن . [ ک ُش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از برگردانیدن گوشه ٔ کلاه باشد و نیز کج گذاشتن کلاه را بر سر گویند. (برهان ). برگردانیدن گوشه ٔ کلاه و کج گذاشتن کلاه . (ناظم الاطباء). کج گذاشتن کلاه بر سر. کج کردن گوشه ٔ کلاه . (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از کج کردن گوشه ٔکلاه است . (انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). یعنی نخوت و غرور نمودن ... و قیل کلاه شکستن بمعنی فخر کردن و این حاصل معنی است . (آنندراج ) :
حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خویش را
بشکند بهر شگون اول کلاه خویش را.
حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خویش را
بشکند بهر شگون اول کلاه خویش را.