کشتکار
لغتنامه دهخدا
کشتکار. [ ک ِ ] (ص مرکب ) زارع . دهقان . فلاح . زراعت کننده . برزیگر. برزگر. (ناظم الاطباء). کشاورز. (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) زمین مزروع . مزرعه . محل زراعت . (ناظم الاطباء) :
گفت ما خوردیم بر در کشتکار رفتگان
هر که آید گو بری او هم ز کشت ما بخور.
- کشتکار جهان ؛ کنایه از دنیا و روزگار. (ناظم الاطباء).
گفت ما خوردیم بر در کشتکار رفتگان
هر که آید گو بری او هم ز کشت ما بخور.
- کشتکار جهان ؛ کنایه از دنیا و روزگار. (ناظم الاطباء).