کروژ
لغتنامه دهخدا
کروژ. [ ک ُ ] (اِ) کروز. (ناظم الاطباء). نشاط باشد. (فرهنگ اسدی ). طرب . شادی . (صحاح الفرس ) :
قارون نکرد شادی چندان بنعمتش
کز بهر... خواجه کنی تو همی کروژ.
رجوع به کروز شود.
قارون نکرد شادی چندان بنعمتش
کز بهر... خواجه کنی تو همی کروژ.
رجوع به کروز شود.