کدبانویی
لغتنامه دهخدا
کدبانویی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کدبانو. فراهم کردگی سامان خانه بطور شایسته و خوش سلیقگی . (ناظم الاطباء). || صرفه جویی . (یادداشت مؤلف ) :
مرد اگر یک قراضه کار کند
زن به کدبانویی چهار کند.
|| بزرگی در خانه و سرای . (یادداشت مؤلف ) :
گلشن گلخن شود چون به ستیزه کنند
در یک خانه دو تن دعوی کدبانویی .
زنان داشتی رای زن در سرای
به کدبانویی فارغ از کدخدای .
مرد اگر یک قراضه کار کند
زن به کدبانویی چهار کند.
|| بزرگی در خانه و سرای . (یادداشت مؤلف ) :
گلشن گلخن شود چون به ستیزه کنند
در یک خانه دو تن دعوی کدبانویی .
زنان داشتی رای زن در سرای
به کدبانویی فارغ از کدخدای .