کتیره
لغتنامه دهخدا
کتیره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) کتیراء. کثیراء. کتیرا. زولزده . (ناظم الاطباء). صمغ درخت قتاد است و آن بوته ای باشد خاردار که شتر نخورد مگر سالی که باران کمتر بارد. (برهان ). صمغ درخت قتاده است و آن بوته ای است خاردار که شتر آن را نخورد مگر در نهایت گرسنگی و ناچاری . (آنندراج ) :
اشتر گرسنه کتیره خورد
کی شکوهد ز خار خیره خورد.
و رجوع به کتیرا شود.
اشتر گرسنه کتیره خورد
کی شکوهد ز خار خیره خورد.
و رجوع به کتیرا شود.