کاکاو
لغتنامه دهخدا
کاکاو. (اِ) نوعی از بازی باشد و آن چنان است که یک کس دستها را بر زمین گذارد و فریاد کند که «کاکاو» و حریفان دیگر از اطراف او درآمده او را در باد شلاق گیرند، او همان طریق دست بر زمین نهاده از عقب حریفان دود و به هر کس که سر پای خود را برساند او را بجای خود آورد.(برهان ) (آنندراج ) (شعوری ج 2 ورق 256) :
بکاو چشمه ٔ دل را ز غیر صافی کن
ز لهو و لعب چه بازی چو کودکان کاکاو.
بکاو چشمه ٔ دل را ز غیر صافی کن
ز لهو و لعب چه بازی چو کودکان کاکاو.